دل خاکـــــی

گویند سنگ لعل شود در مقام صبر...آری شود ولیک به خون جگر شود

گویند سنگ لعل شود در مقام صبر...آری شود ولیک به خون جگر شود

دل خاکـــــی
دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیام های کوتاه
  • ۲۵ فروردين ۹۵ , ۰۶:۱۲
    کوچ...
  • ۱ تیر ۹۴ , ۱۶:۳۷
    ...
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
  • ۹۴/۰۹/۱۵
    ...

خاتون

خداروشکر جشن به خوبی و خوشی تموم شد...همه ی دعوتی ها اومده بودن... صابخونه میگفت نهایت 25 نفر میان...ولی 65 نفر اومده بودن...

ترسم بود میوه ها نرسه...که خداروشکر اندازه شد...

دوست عزیزی که تو همین دنیا باهاش اشنا شده بودم...منت گذاشت و تشریف اورد... چهارمین دوستیه که حضوری دیدمش...ممنون خاتون که اومدی...خیلی خیلی خوشحال شدم...تازه تو وبت خوندم شرایط ت خوب نبوده...اینم عکس گل و شکلاتی که خاتون زحمتشو کشیده....


دو تا دوستی که داشتم اومده بودن...یکیش مامان دوست امیرعباس بود...که تا 11 اینجا بود...بعد همسرش اومد دنیالش...خیلی گله میکرد که نمیرم خونشون...منم همش گفتم باشه...میام...:ی


از حلما بگم که یه خانم به تمام معنا بود؟؟؟ :)


ولی الان له له هستم...تازه فردا باشگاه و فروشگاه هم هست...اووووف...

 همین الان...یهویی نذری رسید...سه تاااا...اخ جوووون :ی

  • دیوونه مهربون

نظرات  (۶)

به به مهمونی بازیییییی....
نه باو مریض نیس ژنتیکش لاغر و مانکنیه عزیز تو فامیلش هستن کسانی که همین جوری لاغرن :)
مادرش همیشه می گه: من اژدها پرورش می دم تو خونه:))
به از شما نباشه، دختر خوبیه. من دوسش دارم هم خودشو هم اخلاقش رو خخخ
پاسخ:
به خاطر لاغریش نگفتم که:Dرنگ و روش پریده بود...
قبل از اومدن به مجلس شما یه جای دیگه مجلس داشتن و تو راه هم گرمش شده بود.. خنکی سرامیک ها رو دوست داشت برای همین اونجا نشسته بود تا خنکی سنگ ها هم گرما رو از وجودش کم کنه هم درد دست هاش یخده کم بشه. آخه تمبک می زنه:)

پاسخ:
بنده خدا مریض احوال به نظر میرسید...

حالا چرا بری آمار بگیری، از خودم بپرس هر چی موخوای جواب می دم:))
پاسخ:
:D
یه مزه دیگه داره...
خجالتی نبودم خو کسی نبود که باهاش بتونم صحبت کنم:))
اون خانومه که دعوت کرده بودی مولودی بخونه، یه دخترخانم همراهش بود؟ اون دختره دوست آبجی کوچیکه هستش:))
پاسخ:
دیدم صحبت میکردین...هرچی هم اصرار کردم نیومد رو فرش...رو سرامیک نشسته بود...
خسته نباشی اساسی نازنین.. چقده چهره ات مهربونه بر خلاف من که شرارت از سر تا پام می باره:)))
خخخ یعنی من که به فنا رفته محسوب می شم اون منطقه:))خانومه اومده شربت تعارفم کنه می گه بفرما خانم فلانی:)) یعنی فامیلی من رو گفت وا رفتم و خودت دیگه برو تا آخرش :)))
حلما هم خانوم به تمام معنا بوده چون من فرصت نکردم به خدمت لپای نرم و گردالیش برسم:)) خدا بهت ببخشه. 
باشگاه؟ پیشنهاد می کنم در کنار باشگاه هر روز ساعت یازده تا دوازده ظهر به مدت یه ساعت از ایستگاه اتوبوس کمال الملک استفاده مفید ببری:))) لامصب خود خود خود سونا خشکه.. 
و در مورد گل ها.. یعنی بی سلیقه تر از این گل فروش خیابون ملامحسن به عمرم ندیدم به همین برکت.. اصن بلد نیس دسته گل درست کنه می خواستم خودم ازش بگیرم گل ها رو جمع و جور کنم :P
پاسخ:
ممنون...شما که عجیب خجالتی بودی...همش نگاه کردم دیدم سر به زیری...:D

پس برم امارتو بگیرم ازش:D

بیرون اومدن من تو گرما..مساوی با سردرد های میگرنی هستش...رو این حساب هوا گرم میشه...جز مواقع ضروری بیرون در نمیام...

قبول دارم...امیرعباس رفته بود گل خریده بود روز پدر...اونم مصنوعی...یعنی اینقدر بد بود...میخواستم بگم برو پس بده  اما میخورد تو ذوق بچه...
خودت گل بودی...ممنونم اومدی...:x

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی