حلمای یک ساله...
دیوونه مهربون | سه شنبه, ۸ دی ۱۳۹۴، ۰۷:۳۱ ب.ظ |
۴ نظر
سوم دی تولد حلما بود...جای همگی خالی...
مهمونامون نیومدن...ما موندیم و یه کیک چهار کیلویی...
همسایه طبقه پایین اومدن و ابجی بزرگه و توحید...
امیرعباس هم تدارکات بود...کلی بادکنک چسبوند...منم تنها تنها کلی قر دادم...کلی خوش گذشت...
مامان و بابا هم فردای تولد اومدن...تا امروز هم بودن...خدا به همه پدر و مادرا سلامتی بده...دیدن مریض بودنشون خیلی سخته...
چقدرررررررررررررررر تلگرافی نوشتم...مسافر همیشه میگفت تلگرافی حرف میزنی...از بس کوتاه میحرفیدم...یادش به خیر...
- ۹۴/۱۰/۰۸