دل خاکـــــی

گویند سنگ لعل شود در مقام صبر...آری شود ولیک به خون جگر شود

گویند سنگ لعل شود در مقام صبر...آری شود ولیک به خون جگر شود

دل خاکـــــی
دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیام های کوتاه
  • ۲۵ فروردين ۹۵ , ۰۶:۱۲
    کوچ...
  • ۱ تیر ۹۴ , ۱۶:۳۷
    ...
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
  • ۹۴/۰۹/۱۵
    ...

۳ مطلب در آبان ۱۳۹۴ ثبت شده است

صدای خوش بابا

عاشق قران خوندن بابام...

اصلا کیلو کیلو ارامش میریزه تو وجودت...

امسالم برای زائرای کربلا توراهی درست کردم...اصن اقا خودش نظارت داره...از بس که خمیر پیراشکی ها خوب در اومد...

به این فکر میکردم پارسال چطوری با اون شکم قلمبه دو ساعت پا گاز موندم و فلافل درست کردم...ان شالله همه شون صحیح و سالم برن و برگردن...قسمت ما هم بشه...

از همه جا...

هفته ی پر دردی بود...4 روز پشت سر هم سردرد...بدن درد...طوری مچ دستم درد میکرد که به زور حلما رو تر وخشک میکردم...از عصر به زور مسکن و ماساژ امیرعباس سرپام...

فردا پدر و مادرم میان کاشان...ان شالله با تغییر روحیه م دردا کم بشه و گرنه باید با مسکن روپا باشم...عجیب این هفته افتاده حال بودم...

چقدر به  تنهایی خودم دلم سوخت...

عملا رورا یه ساعت هم سعیدو درست نمیبینیم...امیدوارم کاراش خوب پیش بره و نتیجه بده تا خستگی هاش در بیاد...

برگشتم به دورانی که دوست نداشتم از خونه در بیام...الان از جمعه به جز یه روضه بیرون نرفتم...هفته ی قبلم دو هفته بود از خونه در نیومده بودم...عفصورده شدم؟

رگ

مغزت سوت میکشه...

اصن کارش از سوت کشیدن گذشته...

جیغ جیغ میکنه...

تو دوستی دعوا هست...بحث هست...قهر هست...

اما اینکه تو دعوا طرف ت بگه رگ میزنه...اخرشه!!!!!

و تو می مونی و یه علامت سوال گنده...چرا؟مگه چی گفتم؟؟



از این به بعد بیشتر خواهم نوشت...دلم برا وبلاگ نویسی تنگ شده...